Site logo

چند سطری درباره پاتوغ و مفهوم آن / حرف های نه چندان جدی

«پاتوغ» اصلش با «غ» است اما بیشتر آن را با «ق» می نویسند و به دلیل کثرت استعمال «پاتوق» احتمالاً باید آن را در فهرست اغلاط مصطلح جای داد. علی ایحال پاتوغ کلمه یی ترکی است و از قاجار به این طرف، در زبان محاوره مردم آمده و از آنجا به بعد به متون ادبی نیز راه پیدا کرده است. پاتوغ ترکیبی است از «پا» و «توغ» و این طور که در فرهنگ های لغت آمده، توغ مترادف عîلîم و بیرق و عمود است. در واقع پاتوغ یعنی مردمی که پای علم تجمع می کردند، یا مردانی که دور عمود می نشستند. رفته رفته پاتوغ معادلی شد برای محفل و تجمعات غیررسمی و جایی که مردم اوقات فراغت شان را با دور هم نشستن می گذرانند و امروز ما به هر جایی که تعدادی پای ثابت دور هم نشستن و چای خوردن و زبانم لال سیگار کشیدن داشته باشد پاتوغ -یا پاتوق- می گوییم.

پاتوغ همان محفل نیست و بار سیاسی و تبعاتی که بر محفل مترتب است، دخلی به پاتوغ ندارد، با این حال هر محفلی در ذات خود پاتوغ هم هست. مردم برای گذران اوقات فراغت، اگر حوصله کتاب خواندن و فیلم دیدن و یادداشت نوشتن نداشته باشند، سعی می کنند برای فرار از تنهایی هم که شده محلی پیدا کنند که بتوانند دوستان خود را در آنجا بیابند و با زدن و شنیدن حرف های نه چندان جدی وقت خود را سپری کنند.

پیدا کردن این «محل» سخت نیست. گاهی سر کوچه، کنار بقالی که حتی جایی برای نشستن و امکان پذیرایی در حد چای و قهوه هم ندارد، تبدیل به پاتوغ می شود. گاهی هم در پاگرد نه چندان بزرگ آپارتمان ها یا در پارکینگ و حیاط بعضی مجتمع ها، مفهوم پاتوغ تحقق پیدا می کند.

در واقع همه جا می تواند پاتوغ باشد، از دفتر یک نشریه بگیرید تا آبدارخانه یک اداره. مهم این است که آدم بتواند مردمانی شبیه به خود را که با آنها حرف مشترک یا علقه ها و سلایق مشترک داشته باشد، پیدا کند. برای همین پاتوغ های ادبی و هنری یا گعده های دوستانه وفور بیشتری دارند تا پاتوغ های علمی و صنفی.

علوم برای خود آکادمی دارند و صنوف نیز با تشکیل اتحادیه و سندیکا، منافع گروهی را دنبال می کنند. جمع شدن کارگران و کسبه در قهوه خانه هم برای دنبال کردن منافع گروهی نیست بلکه برای گذران وقت است: وقتی که با خوردن چای و شنیدن حرف های شنیدنی و انجام معاملات پر می شود. اما محافل ادبی و هنری، حتی انجمن ها و شب شعرها و تظاهر به ظواهر آکادمیک، به مفهوم پاتوغ نزدیک تر می شوند تا به مفاهیم دیگر.

در پاتوغ کسی رئیس نیست و برنامه خاص و مشخصی هم دنبال نمی شود. صرفاً کلیاتی مورد توافق قرار گرفته که دلیل حضور افراد را توجیه می کند اما با این همه و با اینکه مناسبات رئیس و مرئوسی در پاتوغ ها حاکم نیست، چتر سلیقه و گرایش یک آدم مشخص که احتمالاً مترادف همان معنی توغ است، بر سر بقیه سایه می اندازد. برای همین پاتوغ ها با اسم اشخاص گره می خورند و گاهی می توان نام هایی را یافت که مثل شمع همه را به گرد خویش می خوانند. بیخود نیست که بعضی قهوه خانه ها و کافی شاپ ها، مردانی نامدار را مهمان دائمی خود می کنند تا بقیه به جذبه او، آنجا را پاتوغ و رفت وآمد مشتری ها را در آنجا زیاد کنند. قطع و یقین، بدون هدایت و ساعدی و آل احمد و این اواخر بیژن جلالی، پاتوغ های لاماسکو و نادری و این اواخر کافه شوکا شکل نمی گرفت.

پاتوغ ها عموماً منشاء خیرند. خیلی وقت ها در همین جمع های کوچک کار خلایق راه می افتد، برای مرد بیکاری کار پیدا می شود، جنس روی دست مانده یی به فروش می رسد، قصه یی خوانده می شود، شعری نقد می شود و مفهوم «یکی برای همه، همه برای یکی» تحقق پیدا می کند. اما گاه پیش می آید که به جای مهربانی، در یک جمع کوچک، گیاه خصومت و پلیدی می روید. مفاهیم زشتی مثل بایکوت گاهی در پاتوغ ها چنان تحقق می یابد که یکباره می بینی بیچاره یی را تا مرز نابودی پیش می برد. مخصوصاً در پاتوغ های روشنفکری، یکباره جمع به اقلیت و اکثریتی تقسیم می شوند و زور هر کدام که بیشتر باشد، رقیب را از میدان به در می کند.

معمولاً در چنین محافلی دعواها در حصر همان جمع های کوچک نمی ماند و به مطبوعات و رسانه ها و این اواخر به سایت و وبلاگ ها کشیده می شود. بی ربط نگفته ایم اگر مطبوعات و سایت ها و وبلاگ ها را هم – البته بعضی از آنها را- در زمره پاتوغ ها برشمریم. بالاخره در اینجاها هم عîلîمی هست که عده یی گردش جمع شده اند و با حرف های نه چندان جدی وقت خود را سپری می کنند.

نویسنده: سیدعلی میرفتاح

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه